از صبح تا شب فقط حسرت می خورم!!

حسرت

دو نفر از خیابانی عبور می کنند. در ابتدای خیابان جوی آبی است که بوی تعفّن می دهد. نفر اوّل وقتی به جوی آب و بوی بد آن برخورد می ‌کند، تا آخر خیابان فکر خود را مشغول این جوی آب می کند و با افکار مختلف آن را سوهان روح و آرامش خود می نماید.

نفر دوم در کنار جوی آب، بوته ی گل زیبایی می آ‌بیند و فکر خود را متمرکز در این گل می کند. چه گل زیبایی! واقعا چقدر این گل زیبا و قشنگ بود! و تا آخر خیابان به این گل زیبا فکر می کند.

این دو نفر هر دو از یک خیابان عبور کردند؛ اما نفر اوّل با منفی نگری چیزی جز اندوه و ناراحتی برای خود نخرید و نفر دوم با مثبت نگری، آرامش خود را مضاعف نمود.

همه ی ما از خیابان زندگی عبور می کنیم. در خیابان زندگی زشت و زیباهای فراوانی وجود دارد. برخی از مردم فقط متمرکز در نداشته ها و زشتی های زندگی می شوند، و مدام به آن فکر می کنند! هر جا می ‌نشینند از کمبودها می گویند و اظهار گلایه و شکایت می کنند. چنین افرادی آرامش و سکون ندارند و محصول هم نشینی با این افراد هم چیزی جز ناامیدی و یأس نیست. برخی دیگر به جای تمرکز در نداشته‌ ها، می گردند و از دل مشکلات و تاریکی ها، نقطه ی روشن و امید بخشی پیدا می کنند و افکار خود را مشغول آن می کنند. بودها و زیبایی‌ های زندگی را ویترین فکری خود می کنند، و خاطرات تلخ را از حوزه‌ ی افکار خود به دور می ‌اندازند. چنین افرادی ارزش خود را فراتر از آن می‌ بینند که به خاطرات تلخ بپردازند و سرمایه ی گرانقدر عمر خود را صرف آن آ‌ها کنند! (فراموشی نعمت)



بازیگر کشورمان: با دیدار حضرت ماه، روزی‌ام را تا آخر عمر گرفتم

ماجرای تقدیم انگشتر چرخنده به رهبر انقلاب

الهام چرخنده گفت: پس از چادری‌شدن در حرم حضرت معصومه(س) دو انگشتر هدیه گرفتم؛ یکی از این دو انگشتر مردانه بود که از سوی حرم حضرت سیدالشهداء(ع) به من اهدا شد و من هم این انگشتر را با تمام وجود به رهبر انقلاب تقدیم کردم.

خبرگزاری فارس: ماجرای تقدیم انگشتر چرخنده به رهبر انقلاب
 

دیروز جمعی از اهالی فرهنگ و هنر در یکی از بیمارستان‌های تهران به عیادت رهبر فرزانه انقلاب رفتند. «الهام چرخنده» بازیگر سینما و تلویزیون نیز که همراه با این گروه از حضرت آیت الله خامنه ای عیادت کرده است به مشرق گفت: خدا را شاکرم که توفیق زیارت ایشان را نصیب من کرد. من با دیدن ایشان روزی خودم را تا آخر عمر گرفتم.

وی در ادامه افزود: با نگاه و عنایت حضرت زهرا(س) هم حال روحی و هم حال جسمی ایشان خوب بود. من از زمانی که حجاب چادر را انتخاب کردم، آرزو داشتم آیت الله خامنه‌ای را ببینم.

وی در ادامه خاطرنشان کرد: من پس از چادری‌شدن در حرم حضرت معصومه(س) دو انگشتر هدیه گرفتم. یکی از این دو انگشتر مردانه بود که از سوی حرم حضرت سیدالشهداء(ع) به من اهدا شد و من هم، روز گذشته این انگشتر را به نیت شفا و به نیت اینکه سایه ایشان روی سر ما باشد، با تمام وجود به رهبر انقلاب تقدیم کردم.



دعایی که «شیخ رجبعلی خیاط» بر خواندن آن مداومت داشت

در میان مناجات‌های پانزده‌گانه امام سجاد(ع) رجبعلی خیاط بر خواندن مناجات «مفتقرین» خصوصاً و مناجات «مریدین» تأکید داشت و می‌گفت: هر یک از این پانزده دعا یک خاصیت دارد.

خبرگزاری فارس: دعایی که «شیخ رجبعلی خیاط» بر خواندن آن مداومت داشت
 

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، بیست و دوم شهریورماه مصادف است با سالروز وفات «رجبعلی خیاط»، بزرگمردی از تبار سالکان و عارفان الهی. به همین منظور گزیده‌ای از زندگی این عارف بالله و مجاهد نستوه در ادامه می‌آید:

عبد صالح خدا «رجبعلی نکوگویان» مشهور به «شیخ رجبعلی خیاط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش مشهدی باقر یک کارگر ساده بود. هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنیا رفت و رجبعلی را که از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.

از دوران کودکی شیخ بیش از این اطلاعاتی در دست نیست. اما او خود، از قول مادرش نقل می‌کند:

«موقعی که تو را در شکم داشتم شبی پدرت غذایی را به خانه آورد، خواستم بخورم دیدم که تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شکمم می‌کوبی، احساس کردم که از این غذا نباید بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسیدم....؟ پدرت گفت حقیقت این است که این ها را بدون اجازه از مغازه‌ای که کار می‌کنم، آورده‌ام! من هم از آن غذا مصرف نکردم.»

این حکایت نشان می‌دهد که پدر شیخ ویژگی قابل ذکری نداشته است. از جناب شیخ نقل شده است:

احسان و اطعام یک ولی خدا توسط پدرش موجب آن شد که خداوند متعال او را از صلب این پدر خارج کند. شیخ پنج پسر و چهار دختر داشت، که یکی از دخترانش در کودکی از دنیا رفت.

خانه خشتی و ساده شیخ که از پدرش به ارث برده بود در خیابان مولوی کوچه سیاه‌ها (شهید منتظری) قرار داشت. وی تا پایان عمر در همین خانه محقر زیست. یکی از فرزندان شیخ می‌گوید: پس از ازدواج، دو اتاق طبقه بالای منزل را آماده کردیم و به پدرم گفتم: آقایان، افراد رده بالا به دیدن شما می‌آیند، دیدارهای خود را در این اتاق‌ها قرار دهید، فرمود: « نه! هر که مرا می‌خواهد بیاید این اتاق، روی خرده کهنه‌ها بنشیند، من احتیاج ندارم». این اتاق، اتاق کوچکی بود که فرش آن یک گلیم ساده و در آن یک میز کهنه خیاطی قرار داشت.

لباس جناب شیخ بسیار ساده و تمیز بود، نوع لباسی که او می‌پوشید نیمه روحانی بود، چیزی شبیه لباده روحانیون بر تن می‌کرد و عرقچین بر سر می‌گذاشت و عبا بردوش می‌گرفت.

جناب شیخ برای اداره زندگی خود، شغل خیاطی که شغل لقمان حکیم بود را انتخاب کرد و از این رو به «شیخ رجبعلی خیاط» معروف شد. جالب است بدانیم که خانه ساده و محقر شیخ، کارگاه خیاطی او نیز بود. یکی از دوستان شیخ می‌گوید: فراموش نمی‌کنم که روزی در ایام تابستان در بازار جناب شیخ را دیدم، در حالی که از ضعف رنگش مایل به زردی بود. قدری وسایل و ابزار خیاطی را خریداری و به سوی منزل می‌رفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت کنید، حال شما خوب نیست. فرمود: «عیال و اولاد را چه کنم؟!» در حدیث است که رسول خدا (ص) فرمودند: «إن الله تعالی یحب أن یری عبده تعباً فی طلب الحلال؛ خداوند دوست دارد که بنده خود را در راه به دست آوردن روزی حلال، خسته ببیند».

دعای یستشیر، دعای عدلیه، دعای توسل، مناجات امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مسجد کوفه و مناجات‌های پانزده‌گانه امام سجاد (مناجات خمسه عشر)، دعاهایی است که جناب شیخ زیاد می‌خواند و به شاگردان هم خواندن آن‌ها را توصیه می‌فرمود. در میان مناجات‌های پانزده‌گانه امام سجاد(ع) بر خواندن مناجات «مفتقرین» خصوصاً و مناجات «مریدین» تأکید داشت، و می‌فرمود: هر یک از این پانزده دعا یک خاصیت دارد.

سرانجام در روز بیست و دوم شهریور ماه سال 1340 هجری شمسی سیمرغ وجود پربرکت شیخ پس از عمری خودسازی و سازندگی از این جهان پر کشید.



برگی از تاریخ

خاطرات خدمت نظام وظیفه آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای از زبان خودش

من اصلاً ‌‌‌‌‌‌‌‌تمایلی به سربازی رفتن ‌‌‌‌‌‌‌‌نداشتم، بلکه حتی به دلایل مختلف از آن گریزان بودم و مانده بودم چه بکنم. استخاره کردم خیلی خوب آمد و ترک آن خیلی بد.

خبرگزاری فارس: خاطرات خدمت نظام وظیفه آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای از زبان خودش 

به گزارش خبرگزاری فارس، من اصلاً ‌‌‌‌‌‌‌‌تمایلی به سربازی رفتن ‌‌‌‌‌‌‌‌نداشتم، بلکه حتی به دلایل مختلف از آن گریزان بودم و مانده بودم چه بکنم. استخاره کردم خیلی خوب آمد و ترک آن خیلی بد. به مرحوم والد مراجعه کردم و از ایشان خواستم دوباره برایم استخاره ‌‌‌‌‌‌‌‌بگیرد. استخاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ایشان هم خیلی خوب آمد و باز، ترک آن خیلی بد! ناچار تسلیم شدم و تصمیم گرفتم به سربازی بروم

پس از آنکه لیسانس گرفتم عده‌‌‌‌‌‌ای از دوستان اصرار داشتند به کار دولتی بپردازم و مثلاً به آموزش و پرورش بروم. از جمله‌ی این دوستان آقایان باهنر و بهشتی و سیدرضا برقعی بودند، اما من قبول نکردم و گفتم از شغل دولتی خوشم نمی‌­آید. عده­‌‌‌‌‌‌ای هم اصرار داشتند به دادگستری بروم و قاضی شوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، اما مایل نبودم. چون دو سال دوره‌ کارآموزی دادگستری را گذرانده بودم آقای بهشتی بیش از همه اصرار داشت بروم و وکیل بشوم. او معتقد بود در جمع محدود خودمان خیلی خوب است کسی وکیل دادگستری بشود. جمع «ما» محدود می‌شد به چند تن از حوزویان سابق از جمله آقایان بهشتی و باهنر.

 



خانه من چگونه باشد؟
 
خانه من چگونه باشد؟
 
خانه‌ای بساز که اگر امام عصر (ارواحنا فداه) روزی با حال خسته از نزدیکی خانه‌ات گذشتند خانه‌ات آن قدر شایسته و درخور باشد که حضرت در خانه‌ات را بزنند و بخواهند که در خانه تو دقایقی را استراحت کنند.

خانه یک انسان مسلمان باید محلّ یاد خدا و نزول برکات او باشد. محل تلاوت آیات وحی و بزرگداشت قرآن خدا باشد خانه‌ای که در آن قرآن تلاوت ‌می‌شود به آسمانها نورافشانی می‌کند همان‌گونه که ستارگان آسمان به زمین نور می‌دهند. خانه مسلمان باید به تمام معنا مورد رضایت حضرت ولی‌ّعصر (ارواحنا فداه) باشد و شایستگی نزول اجلال حضرت را داشته باشد. به یاد دارم زمانی که می‌خواستم خانه خود را بسازم به محضر آیت‌الله حاج حسن آقا صافی(ره)  رسیده و عرض کردم: «می‌خواهم خانه‌ای بسازم، به نظر شما خانه من چگونه باشد؟»

ایشان فرمودند: «خانه‌ای بساز که اگر امام عصر (ارواحنا فداه) روزی با حال خسته از نزدیکی خانه‌ات گذشتند خانه‌ات آن قدر شایسته و درخور باشد که حضرت در خانه‌ات را بزنند و بخواهند که در خانه تو دقایقی را استراحت کنند. منزلت را منزل خود بدانند و دوست داشته باشند که در آن جا لحظاتی میهمان تو باشند.»

          از ایشان پرسیدم: «آن کدام خانه است که شایسته ورود حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) است و به اندازه‌ای درخور و شایسته است که حضرت برای رفع خستگی در آن نزول اجلال می‌فرمایند؟»

          ایشان در بیان خود این‌گونه فرمودند: «بعضی‌ دارائی های ما در منزل چون آشپزخانه، اتاق خواب، حمام، آب سرد و گرم، نور کافی و ..از ضروریات زندگی هستند. ولی بسیاری از چیزهای دیگر فقط تشریفات و تجمّلات هستند و هیچ ضرورت وجودی ندارند که در خانه‌های ما وجود داشته باشد؛ لوسترها آن‌چنانی، گچ‌کاریهای پرنقش و نگار، فرشهای دستباف و ... از ملزومات ضروری خانه به شمار نمی‌آیند. گاهی می‌توان با بهای یک فرش دستباف تمام خانه را موکت و یا با فرش معمولی، مفروش نمود. گاهی می‌توان با کاستن از تجمّلات و تشریفات غیرضروری، خانه‌ای برای مسلمانی دیگر فراهم نمود، هزینه ازدواج دو جوان مسلمان را پرداخت کرد یا لوازم ضروری خانه شخص دیگری را تهیه کرد. اینها، آن چیزهایی هستند که حضرت ولیَ‌عصر (عجل‌ّالله تعالی فرجه شریف) دوست دارند و در خانه‌های این‌چنینی است که حضرت با رغبت و تمایل فرود آمده و آن‌جا را برای اقامت خود بر‌می‌گزینند.»

خداوند متعال را بر وجود مبارک چنین اساتید ارجمندی سپاس فراوان می گویم که با بیانی ساده و سنجیده ترین سخنان رهگشای راه سعادت بر ما و همه جوانان بوده اند تا که همه بیاموزیم که چگونه راه حق را بپیمائیم و زندگی ایده ئالی را رقم زنیم که در آخرت نیز به سعادت ادامه یابد.

آیت الله حاج شیخ حسن صافی «ره» رئیس حوزه علمیه اصفهان و از شاگردان آیات عظام حضرت امام  خمینی (رحمة الله)، سیّد ابوالقاسم خویی«ره»، و سیّد علی آقا قاضی طباطبایی «ره» بوده‌اند. ایشان فقیهی وارسته و عارفی واله بودند که حوزه‌های علمیّه نجف اشرف، قم المقدّسه و اصفهان در دهه های گذشته از برکت وجودشان بهره‌مند می‌شده است.

 در حدود تاريخ 1367 بود كه در اصفهان در منزل حضرت آيت الله صافي (ره) از ايشان پرسيده ام.

 



صفحه قبل 1 ... 30 31 32 33 34 ... 75 صفحه بعد