امام صادق(ع) فرمودند: «سه گروه نزد خدا شکایت می‌برند؛ مسجد ویرانی که مردم در آن نماز نخوانند، عالمی که بین جاهلان تنها بماند و قرآن غبار گرفته‌ای که خوانده نمی‌شود»



پای درس اخلاق آیت‌الله میرباقری

چرا دل مؤمن بدون دلیل می‌گیرد/ عهدی که مؤمن در سه عالم پیشین بست

امام باقر(ع) می‌فرمایند: وقتی یک روحی از روح‌های مؤمنین در یک شهری از شهرها ولو دور باشد، محزون می‌شود، این طرف هم ناراحت می‌شود؛ یعنی غصه‌ها و رنج‌های‌شان به هم منتقل می‌شود و این یک انتقال حقیقی است.

خبرگزاری فارس: چرا دل مؤمن بدون دلیل می‌گیرد/ عهدی که مؤمن در سه عالم پیشین بست
 

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، آیت‌الله سیدمحمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم درباره «حضور امام در روابط فردی و اجتماعی» به بیان برخی نکات پرداخته است که در ادامه به آن اشاره می‌شود:

*ارتباط تنگاتنگ بین مؤمن و نبی اکرم و اهل بیت وجود دارد

همه مخلوقات از جمله ما با خدا یک ارتباط وسیعی داریم «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید»، خداوند متعال از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است و از قلب ما هم به ما نزدیک‌تر است، «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه»، این ارتباط در یک منزلت پایین‌تری بین مؤمنین و موحدین با انبیاء و اولیاء الهی برحول محور نبی اکرم و اهل بیت‌شان برقرار می‌شود.

یک ارتباط تنگاتنگ و وسیع بین مؤمن و نبی اکرم و اهل بیت وجود دارد و این ارتباط از عوالم گذشته شروع شده است، ما در عوالمی با نبی اکرم و اهل بیت سیر داشته‌ایم، هم نور مؤمنین از شعاع نور آن‌هاست و هم روح‌شان از روح آنهاست «انّ روح المومن اشد اتصالا بروح الله من شعاع الشمس الی الشمس» و هم طینت‌شان از طینت آن‌هاست «شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا».



مباهله در اصطلاح به معنی نفرین‌کردن دو نفر به یکدیگر است؛ به این ترتیب که وقتی استدلال‌های منطقی سودی نداشت، افرادی که باهم درباره یک مسئله مهم دینی گفت‌وگو دارند، در یکجا جمع می‌شوند و به درگاه خدا تضرّع می‌کنند و از او می‌خواهند که دروغگو را رسوا و مجازات کند.
به گزارش خاورستان: در اغلب کتاب‌های دینی و تاریخی، روز بیست و چهارم ذی‌الحجه روز مباهله نام دارد، ماجرای روز مباهله از 51 طریق روایت شده است.
 
شرح مختصر واقعه مباهله
 

مباهله پیامبر (ص) با مسیحیان نجران، در روز بیست وچهارم ذی الحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد. پیامبر (ص)طی نامه‌ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند آنها خدمت پیامبر(ص) شرفیاب شدند، هرچه پیامبر(ص) دلیل و برهان آورد آنان قبول نکردند و امر به مباهله واگذار شد، جبرئیل نازل شد و آیه مباهله را آورد و پیامبر (ص) آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد.
 
آیه مباهله در قرآن 
 
فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمْ وَ نِساءَنَا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنفُسنَا وَ أَنفُسکُمْ ثُمَّ نَبْتهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَت اللَّهِ عَلی الْکذِبِینَ
 
یعنی به آنان (مسیحیان نجران) بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می‌کنیم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‌کنیم شما نیز از نفوس خود؛ آنگاه مباهله می‌کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم.
 
روز بعد مسیحیان نجران که صحنه آمدن بی پیرایه پیامبر(ص) به صحنه مباهله را دیدند، همگی با بهت و حیرت به چهره یکدیگر نگاه کردند و از اینکه او فرزندان معصوم و بی‌گناه و یگانه دختر و یادگار خود و داماد و پسرعمویش را به صحنه مباهله آورده، انگشت تعجب به دندان گرفتند . آنان دریافتند که پیامبر(ص)، به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد والّا یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی‌دهد و وقتی دیدند وی به قدری مطمئن است که تنها نزدیکترین خویشانش را با خود آورده، بیمناک شدند و پذیرفتند که جزیه بپردازند و از مباهله خودداری کردند و از ایشان خواستند تا پیامبر (ص) اجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین خود باقی بمانند.
 
معنای اصطلاحی مباهله
 

زمانی که دو یا چند نفر بر سر مسئله‌ای اختلاف نظر داشته باشند و هیچ کدام حاضر نباشند نظریه طرف مقابل را بپذیرند، در یک جا جمع می‌شوند و به درگاه خداوند تضرع می‌کنند و از خداوند می‌خواهند که آن کس را که بر باطل است رسوا کرده و مورد لعن و مجازات خویش قرار دهد.
 
با توجه به معنای اصطلاحی مباهله، ماده اصلی مباهله هم می تواند «بهل» به معنای "رها نمودن و به خود واگذاشتن باشد" و هم «بهل» به معنای "دعای همراه با اصرار و تضرع"؛ زیرا در مباهله هر یک از طرفین برای طرف مقابل خویش درخواست لعن می‌کند و لعنت خدا چیزی غیر از به خود وا گذاشتن و محرومیت از رحمت خدا نیست.
 
این روز، روز شریفی است و در آن چند عمل وارد است:
 
از جمله این اعمال غسل کردن، روزه گرفتن، دو رکعت نماز خواندن و آن نماز مثل نماز روز عید غدیر است (دو رکعت است؛ در هر رکعت، یک مرتبه حمد و 10 مرتبه توحید، 10 مرتبه آیة الکرسی و 10 مرتبه قدر خوانده می‌شود و بهتر است پیش از اذان ظهر خوانده شود)، سپس خواندن دعای مباهله که شبیه به دعای سحرهای ماه رمضان است همچنین شایسته است در این روز تصدّق بر فقراء به جهت تَاسّی به مولای متقیان امیرالمؤمنین علی(ع) و زیارت کردن آن حضرت و بهتر است زیارت جامعه خوانده شود.
 


حتما لازم نیست شیطان شما را به یک سایت شیطانی وارد کند..

برای او همین که نماز اول وقتتان را پشت یک مانیتور از شما میگیرد کافیست..!!



زمان های قدیم توی یکی از محله ها چند تا بچه شر و شور بودن که با تیر کمون سنگی می زدن لامپ های محله رو می شکستند و هر بار شهرداریمیومد و لامپ های جدید می گذاشت.

اما بعد مدتی شهرداری دیگه لامپ نگذاشت و محله تاریک تاریک شد. مردم جمع شدن و کلی نامه نوشتن و خواهش و التماس کردن تا شهرداری دوبارهبراشون لامپ بگذاره. شهرداری هم فقط یک دونه لامپ برای اون محله گذاشت و گفت اگه ازین لامپ خوب محافظت کردین بقیه لامپ ها رو هممیگذاریم.

چندین هزار سال قبل مردم یه جایی به اسم کوفه برای امام زمانشون که روشنگر راه زندگیشون بود نامه نوشتن و از امام حسین (ع) خواستن به اون شهر بیان تا اون ها از فیض حضور حضرت بهره مند بشن.

امام حسین (ع) برای اینکه ببینه واقعاً دعوت اون ها درست هست یا خیر و از اوضاع کوفه با خبر بشن، مسلم بن عقیل رو به عنوان نماینده به شهر کوفه فرستادن. ابتدا مردم زیادی با مسلم بیعت کردند اما وقتی پای مادیات و دنیا باز شد همشون عقب کشیدن و مسلم رو تنها گذاشتند.

مسلم آخرالزمان

حالا بعد هزار چندسال که مردم توی تاریکی بودن، کلی پیش درگاه خدا گریه و التماس و دعا کردن تا خدا یه چراغ هدایتشون و امام زمانشون براشون بفرسته.اما بجای امام زمان یه چراغ مثل مسلم فرستادن به اسم سید علی خامنه ای. گفتن ببینین اگه از این چراغ محافظت کردین و قدر دونستین که امام زمان رو می فرستیم اما اگه بخواین مثل مردم کوفه  پشت مسلم رو خالی کنین از امام زمان خبری نیست.

حالا یه عده فریب ابن زیاد و گوساله سامری اون رو خوردن و بخاطر منافع مادی خودشون نامه جام زهر می نویسن یا میان توخیابون شعار میدن و فتنهدرست می کنن تا به نوعی پشت این مسلم روهم خالی کنن. آهای باتو هستم توکه ادعای امام زمانی بودنت میشه، چقدر میتونی قدر مسلم امام زمانت رو بدونی؟

 پ,ن : حالا فهمیدین چرا ظهور اینقدر طول کشیده؟ پس با مسلم بیعت محکمی ببندیم...



روز قیامت وقتی همه به صف شده بودن خداوند فرمود : هرکی مدرک تحصیلی بالایی داره و پولداره بیاد بره بهشت تا از نعمت هایی که بهش میدم لذت ببره و هرکی اینارو نداره بیاد بره جهنم تا شدید ترین عذاب ها رو ببینه.

دهه چی شد؟ مگه خدا همچین کاری هم میکنه؟ خادم سایبری چی میگی برا خودت حالت بده ها؟ خدا و این حرف ها؟ چرا داری کفر میگی؟

- کفر کجا بود؟ خب حرف حساب می زنم دیگه. مگه نمی بینین اون خانواده هایی که ادعای خدا پرستی و مسلمانی دارن وقتی برای دخترشون خواستگارمیاد بجای اینکه به دین و اخلاق خواستگار توجه کنن به مادیات و مدرک و این چیز ها توجه میکنن؟

خدای اون ها هم لابد اینجوری هست دیگه. وگرنه کتاب خدا مشخصه، دین خدا مشخصه، احادیث ائمه مشخصه و اون چیزی که مشخص نیست این هست که این کفر از کجا اومده؟؟؟

متأسفانه ما برگشتیم به دوران جاهلیت، مادیات و ثروت و مدرک و خیلی چیزای دیگه که فقط برای به رخ کشیدن هستن جاش رو به انسانیت و دین و معرفت و پاکدامنی داده.

ازدواج عصر جاهلیت

بیایم یه مقدار حرف ها و شعار های کلیشه ای رو بگذاریم کنار و خیلی رو راست در باره ازدواج حرف بزنیم. چیزی که این روز ها فکر خیلی از جوان ها رو درگیر خودش کرده.

من خودم به عنوان یک جوان مسلمان راه تکمیل شدن دین خودم رو ازدواج می دونم اما با این وضع موجود پشت دستم رو داغ کردم که سمت ازدواج برم چون چیز هایی دیدم و هم چنین تجربه کردم که واقعاً متأسف شدم.

یک خانم چون مدرک بالایی داره یا مثلاً دانشجوی رشته پزشکی هست برای خودش عار میدونه مثلاً با یه لیسانسه که رشته غیر پزشکی هست ازدواج کنه. خب اینا ارزش جامعه ماست؟ ارزش آدم هاست؟

لپ کلامم این هست اونایی که ادعای مسلمانی دارن ادعای خدا پرستی دارن ادعای شیعه اهل بیت بودن رو دارن، اگه بخاطر مادیات ازدواج رو بهم بزنین یقین کنین که نه مسلمانین نه خدا پرستین نه شیعه هستنین. 

پ,ن : برای ازدواج گوش ما پره از نصیحت کردن اما گوش خیلی ها خالیه از حرف های بالا.



دستی که آتش جهنم به آن نمی‌رسد

  • هنگامی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از جنگ تبوک بازگشت، سعد انصاری به استقبال آن حضرت شتافت. پیامبر با او مصافحه کرد و چون زبری و خشنی دست های او را احساس کرد از کارگر انصاری پرسید: چرا دست هایت اینچنین کوفته و خشن است؟سعد گفت: ای رسول خدا! با بیل و طناب کار می کنم و هزینه زندگی خانواده ام را تأمین می کنم، پیامبر دست او را بوسید و فرمود: این دستی است که آتش جهنم به آن نخواهد رسید. 

    مفاتیح الحیات، ص ۵۱۹، بخش برتری کارگران

     



پیامک‌های تبریک عید سعید غدیر

عید غدیر

 

 

امروز که دین مصطفی شــد تکمیل

با آیـــه‌ی اکملـــت لکـــم در تنزیـــل

بر ختــــم رســــالت و ولایت صلوات

رفتن به بهشت جاودان شد تسهیل

 

***

 

یک ذره ز مدح او به این افواه است

از منزلتش فقـــط خـــدا آگاه است

شادانه به عید او فرســتم صلوات

این عید غدیر، عید حـزب‌الله است

 

***

 

در عیــد غدیـــر خـــم خدا داد نوید

شــد اهل نفاق و کفر دیگــر نومید

در اوج درخشش است ذکر صلوات

نــــور صـــلوات در دو عالــــم تابید

 

بچه ها شادی کنیم (سرود، عید غدیر)

 

با نام علـــی به عـــرش پرواز کنیم

صـــدها گـــره از خلق خدا باز کنیم

هـــو یا مددی بخوان و ذکـر صلوات

کز لطف و کرامتش صد اعجاز کنیم

 

***

 

در عیــــد غدیــــر شادی‌ام افزون است

اندوه و غـــم و غصـــه ز دل بیرون است

شکـــرانه‌ی این عیـــد فرســتم صلوات

این سینه‌ام از حب علی مشحون است

 

***

 

آسوده ز هرچه بوده‌ام من امروز

غـــم‌ها ز دلم زدوده‌ام من امروز

در عید غدیر خم به ذکر صــلوات

ابواب جنان گشـوده‌ام من امروز

 

عید غدیر خم

 

برداشت خـدا پرده ز اسرار نهفت

بر دسـت نبی گل ولایت بشکفت

شـــد نورٌ علی نور به ذکر صلوات

چون منزلت علی پیمبـر می‌گفت

***

 

ای دل ز ولایــت علی شادی کن

احساس غرور و فخر و آزادی کن

با دسته گلی پر از درود و صلوات

از روز غدیر و شادی‌اش یادی کن

 

***

 

سرشار سرور و شادی بسـیاریم

ســـرمست ولای حیــــدر کرّاریم

صد حمد که با ذکـر شریف صلوات

بر حبل ولایتــش تمســــک داریم

 



ولایت امام علی علیه السلام تنها راه سعادت !

قـالَ رَسُـولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: مَنْ يُريدُ اَنْ يَحْيى حَياتِى، وَ يَمُوتَ مَماتِى، وَ يَسْكُنَ جَنَّةَ الْخُلْدِ الَّتى وَعَدَنى رَبّى فَلْيَتَوَلِّ عَلِىَّ ابْنَ اَبِى طالِبٍ، عليه السلام فَاِنَّهُ لَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ هُدىً، وَلَنْ يُدْخِلَكُمْ فى ضَلالَةٍ.

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كسى كه مى خواهد زندگى و مرگش همانند من باشد و در بهشت جاودانه اى كه پروردگارم به من وعده كرده، ساكن شود، ولايت على بن ابى طالب عليه السلام را انتخاب كند، زيرا او هرگز شما را از راه هدايت بيرون نبرده، به گمراهى نمى كشاند.



اعمال شب و روز عید غدیر

عید غدیر

 

ای علی تو نشان هدایت این امتی؛ هر کس تو را دوست بدارد، رستگار شود و هر کس تو را دشمن بدارد، به هلاکت افتد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

خداوند پس از غدیر خم برای کسی حجت و عذری باقی نگذاشت.  حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام)

شب هیجدهم ذیحجه، شب عید غدیر و شب با شرافتى است سیّد در اقبال دوازده ركعت نماز به یك سلام به كیفیتى مخصوص براى این شب با دعائى نقل كرده است. علاقمندان می‌توانند به كتاب اقبال رجوع كنند.

روز هیجدهم روز عید غدیر و عید اللهِ الاكْبَرْ و عید آل محمّد (عَلیهمُ السلام) است و عظیم‌ترین اعیاد است و خداوند مبعوث نفرموده پیغمبرى را مگر آن كه این روز را عید گرفته است و حرمت آن را دانسته است. روز عید غدیر نامش در آسمان روز عهد معهود است و نامش در زمین روز میثاق مَاخوذ و جَمع مَشهُود است.

در روایتی آمده كه از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدند كه آیا مسلمانان غیر از جمعه، عید قربان و عید فطر، عید دیگری دارند. امام فرمود بله عیدى هست كه از همه اینها احترامش بیشتر است. آن روزى است كه رسول خدا (صَلَّى اللهِ عَلِیهِ وَ آله) امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را به جانشینی خود معرفی كرد و فرمود كه هر كس من مولا و آقاى اویم پس على مولا و آقا و پیشواى اوست و آن روز هیجدهم ذى الحجّه است.

راوى از امام پرسید: در آن روز چه اعمالی باید انجام داد؟

امام فرمود: كه باید روزه بدارید و عبادت كنید و محمد و آل محمد (عَلیهم‌السلام) را یاد كنید و بر ایشان صَلَوات بفرستید .

امام رضا (علیه‌السلام) به پسر ابى نصر فرمود: هر كجا كه باشى سعى كن كه روز غدیر نزد قبر مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حاضر شوى چرا كه خدا در این روز گناه شصت ساله مومنین را می‌آمرزد. و در این روز دو برابر آنچه كه در ماه رمضان و شب قدر و شب فطر از جهنم آزاد كرده، آزاد می‌كند. و بخشش یك درهم به مؤمن محتاج بدهى برابر است با هزار درهم كه در اوقات دیگر احسان شود.



غدیر از زبان صاحب غدیر

عید سعید غدیر خم

آنچه در این نوشتار سعی داریم به آن بپردازیم نگاه صاحب غدیر یعنی امیرالمومنین علیه السلام به خود این روز می باشد، نگاهی که شاید کمتر به آن توجه شده است. این نگاه برای برادران اهل تسنن بایستی خیلی قابل توجه باشد چرا که آنان حادثه غدیر را به گونه ای قرائت می نمایند که شیعه آن قرائت را قبول ندارد. حال ما آنها را دعوت می کنیم به این که اگر قرائت شیعه را قبول ندارید لااقل به قرائت و برداشتی که حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام از این حادثه داشته اند توجه کنید.


اگر امام علی علیه السلام از منظر شما معصوم نباشد ولی عادل که هست. پس این خیلی مهم است که چهارمین خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیک ترین صحابه به او این حادثه را چگونه بیان می دارد :

 

« پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد كه ابلیس و روساى اصحابش هنگام منصوب كردن آن حضرت مرا به امر خداوند، در روز غدیر خم، حاضر بودند. آن حضرت به مردم خبر داد كه من نسبت به آنان از خودشان صاحب اختیار ترم، و به ایشان دستور داد كه حاضران به غایبان برسانند. (در آن روز) شیاطین و مریدان از اصحاب ابلیس رو به او كردند و گفتند: «این امت، مورد رحمت قرار گرفته و حفظ شده‏اند، و دیگر تو و ما را بر اینان راهى نیست. چرا كه پناه و امام بعد از پیامبرشان به آنان شناسانده شد». ابلیس غمگین ‏و محزون رفت.

امیرالمومنین علیه السّلام فرمود: بعد از آن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد و فرمود: مردم در سقیفه‏ ...» (1)

اگر قرائت شیعه را قبول ندارید لااقل به قرائت و برداشتی که حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام از این حادثه داشته اند توجه کنید. اگر امام علی علیه السلام از منظر شما معصوم نباشد ولی عادل که هست. پس این خیلی مهم است که چهارمین خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیک ترین صحابه به او این حادثه را چگونه بیان می دارد

حقیر گوید : معلوم می شود بر شیطان و اصحابش امامت آن حضرت بسیار گران بوده است و اگر شیطان و اصحابش می گذاشتند که امامت آن حضرت در جامعه عینیت و تحقق یابد دیگر بسیاری از مسائل اسفناکی که برای بشریت به طور عام و بر امت پیامبر صلی الله علیه و آله به طور خاص رخ داد، دیگر رخ نمی داد و این حدیث مطابقت دارد با آیه غدیر که می فرماید: « الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُم ... » (2) یعنی در این روز کفار از تسلط بر دین شما نا امید شدند و معلوم است که در رأس کفار شیطان رجیم قرار دارد و به قول قرآن « وَ كانَ مِنَ الْكافِرین » (3)

و همچنین امیرالمومنین علیه السّلام در مقام مُحاجّه و استدلال به طلحه فرمودند :

« آنچه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در این باره [ولایت] فرموده در روز غدیر خم و در روز عرفه در حجة الوداع و در روز رحلتش بوده است! در آخرین خطبه‏ اى كه آن حضرت ایراد فرمود نظر كن، كه فرمود: «من در میان شما دو چیز باقى گذاردم كه تا به این دو تمسّك کنید هرگز گمراه نمى ‏شوید: كتاب خدا و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیر به من وعده داده است كه این دو از یك دیگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، مانند این دو انگشت- كه حضرت به دو انگشت سبّابه و وسط اشاره كردند- ... . به این دو تمسّك كنید تا گمراه نشوید و لغزش ننمائید از ایشان جلوتر نروید و از آنها عقب نمانید، و به آنها چیزى یاد ندهید كه از شما داناترند».

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را دیدند واجب بودن اطاعت از آل محمّد علیهم السّلام و واجب بودن حقّشان را برسانند، و این وظیفه ابلاغ را در هیچ مطلب غیر از این موضوع مطرح نفرموده است ... .

اى طلحه، آیا نمى‏بینى كه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله- در حالى كه شما هم مى‏شنیدید- به من فرمود:

"اى برادرم، غیر تو قرض مرا اداء و ذمّه مرا مبرّا نمی سازد. تو هستى كه ذمّه مرا برئ مى‏كنى و امانت مرا ادا مى‏نمایى و طبق سنّت من جنگ مى‏كنى" ».(4)

ویزه نامه شاه بیت ولایت

 

و همچنین امام علی علیه السلام خطاب به معاویه داستان غدیر را این گونه روایت می نمایند:

«رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در غدیر خم مرا به جانشینى خویش برگماشت و فرمود:

"همانا خداى عزّ و جلّ مرا همراه با پیامى فرستاد كه سینه‏ام را مى ‏فشرد و گمان مى ‏كردم كه مردم مرا تكذیب كنند، پس خداوند مرا تهدید فرمود كه حتما آن پیام را برسانم وگرنه مرا عذاب خواهد كرد،(و خطاب به من فرمود:) اى علىّ! برخیز"، و پس از این كه دستور داد تا مردم را براى جماعت دعوت كنند، و خود با آنان نماز ظهر را به جاى آورد، با صداى بلند فرمود:

"اى مردم بدانید كه خدا مولاى من است و من مولاى مومنان، و من نسبت به مومنان شایسته‏تر و سزاوارتر از آنان نسبت به خودشان هستم، هر كس كه من مولاى اویم، علىّ نیز مولاى اوست، خدایا! كسى را كه دوستدار اوست دوست بدار و آن كس كه با او دشمنى مى‏كند دشمن بدار".

پس سلمان فارسى برخاست و گفت: اى رسول خدا ! چه نوع ولایتى (در چه چیزى)؟ آن حضرت فرمود:

"هر كس كه من به او از خودش سزاوارترم پس علىّ نیز نسبت به او شایسته‏تر از خود اوست".

پس خداوند عزّ و جلّ این آیه را نازل فرمود: « الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ‏... (5) امروز دین شما را برایتان كامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و بدین راضى شدم كه اسلام دین شما باشد».

پس سلمان به او گفت: اى رسول خدا ! آیا این آیات مخصوص علىّ نازل شده است؟

فرمود : ... (6)

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را دیدند واجب بودن اطاعت از آل محمّد علیهم السّلام و واجب بودن حقّشان را برسانند، و این وظیفه ابلاغ را در هیچ مطلب غیر از این موضوع مطرح نفرموده است

حال آیا حادثه ای به این روشنی که شخصیتی که مورد قبول همه فرَق اسلامی است آن را تبیین می کند دیگر قابل تفسیر به رأی خواهد بود؟؟!! آیا خداوند بر مسلمانان حجتی تمام تر از این دارد؟! آیا مسلمانان عذری در مقابل این فرمایش متواتر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله که امر به تمسک به ثقلین (قرآن و عترت) نمود، دارند ؟!

 



 

کلیدی ترین پیام غدیر در سبک زندگی اسلامی

غدیر

برخی بر این باور بودند و گفتند که بعد از پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله، کتاب خدا ما را بس است: «حسبنا کتاب الله».[1] و این یعنی تمسک به یک متن ساکت، بی ‌آنکه به سخنگو و مفسر واقعی آن رجوع شود و نیز به کار بستن قانون اساسی در جامعه بی آنکه فردی آگاه [2]، متولی اجرای آن باشد.

 

دو کارکرد مهم اجتماعی پیامبر خاتم

این اعتقاد، در عمل، سبب تعطیلی دو کارکرد مهم پیامبر صلی الله علیه و آله در جامعه شد. یکی اینکه او به حکم الهی مبیّن و مفسر آیات قرآن بود تا مردم این قانون اساسی را از او فراگیرند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»[3] ؛ و قرآن را [هم‏] به سوى تو نازل كردیم به خاطر اینكه براى مردم آنچه را كه براى [هدایتشان‏] به سویشان نازل شده بیان كنى.

و دیگر اینکه او متولی اجرای احکام دین، و قوانین قرآن کریم در جامعه بود. آیات ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله بر مردم و الزام مردم به پیروی از دستورات آن حضرت[4] همه بر این اساس استوار است.

این خود نشان می ‌دهد قرآن کریم، بی معلم، رسالت هدایت[5]، و بی ‌متولی، وظیفه ‌ی زدودن اختلاف از جامعه [6] را هرگز آنگونه که باید ادا نخواهد کرد.

کلیدی ترین اثر غدیر در سبک زندگی اسلامی، سامان بخشیدن علمی و عملی به جامعه اسلامی بر اساس آموزه های وحیانی و دور داشتن نظام اسلامی از گرایشهای نفسانی است.

برای همین لازم بود آن دو شأن رسول خدا صلی الله علیه و آله ؛ پس از ایشان همچنان در امت اسلامی تداوم داشته باشد. برای همین، عقل حکم می ‌کند پس از او کسی در مسند جانشینی او قرارگیرد که شبیه ‌ترین افراد به آن حضرت باشد، به ویژه در اجرای این دو رسالت؛ هم تبیین کننده ‌ی وحی الهی باشد (قرآن و معارف الهی)، و هم بتواند جامعه اسلامی را به مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله بر اساس آموزه ‌های وحیانی و نه نفسانی اداره کند.

 



عید غدیر در کلام آقامجتبی تهرانی

چرا «حبّ علی(ع)» نشانه ایمان است، نه حبّ پیامبر(ص)

آیت‌الله آقامجتبی تهرانی می‌گفت: «إخبار به منصب» یک چیز است و «مأموریت دادن برای نصب» مطلب دیگری است. این طور نبود که مأموریت نصب علی(ع) در حج به پیغمبر اکرم داده شده باشد؛ بلکه این مأموریت در شب معراج به حضرت محوّل شد.

خبرگزاری فارس: چرا «حبّ علی(ع)» نشانه ایمان است، نه حبّ پیامبر(ص)
 

 

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، آنچه در پی می‌آید، یکی از سخنرانی‌های مرحوم آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی «رضوان الله تعالی علیه» است که در یکی از اعیاد غدیر ایراد کرده بودند. نظر به طرح برخی نکات تازه و ظریف در این سخنان، متن کامل آن به مناسبت فرا رسیدن عید سعید غدیر منتشر می‌شود.

 

 

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیّبین الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین.

* دو آیه که در روز هجدهم ذی الحجّه نازل شد

دوستان خطاباتی را که در چنین روزی به پیغمبر اکرم شد، زیاد شنیده‌اند؛ یکی در مورد تبلیغ بود: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» [1] «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» [2]. و یکی هم درباره اکمال دین بود: «در اینجا دو مسئله وجود دارد: یکی این‌که خطاب «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» آیا در روز غدیر از ناحیه خداوند به پیغمبر اکرم القا شده یا قبل از آن بوده است؟ یعنی آیا بعد از آنکه حج تمام شد و پیغمبر اکرم داشتند به سوی مدینه تشریف می‌آوردند، به ایشان امر شد که ولایت علی(ع) که مظهر تامّ ولایت است را به مردم برسانند؟ یا در زمان دیگری بود؟ مورخین این قضیه را مختلف نقل کرده‌اند. مطلب دیگر این است که چه نسبتی بین رسالت و ولایت وجود دارد؟



گوشت حرام برای درندگان

امام هادی

پاسخ به ادّعاى بى مورد

قطب راوندى گوید:

در دوران متوكّل زنى ادعا كرد كه من زینب دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام مى باشم .

متوكّل گفت : از زمان زینب تا به حال سال ها گذشته و تو جوانى ؟

گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله دست بر سر من كشید و دعا كرد كه در هر چهل سال جوانى من باز گردد.

متوكّل مشایخ آل ابوطالب و اولاد عباس و قریش را طلبید. همه گفتند: او دروغ مى گوید، زینب در فلان سال وفات كرده است .

آن زن گفت : آنها دروغ مى گویند من پنهان بودم ، كسى از حال من مطلع نبود اكنون كه ظاهر شدم .

متوكّل قسم خورد كه باید از روى جهت و دلیل ادعاى او را باطل كرد.

آنها گفتند: كسى را نزد ابن الرضا بفرست تا او را حاضر كنند، شاید او كلام این زن را باطل كند.

متوكّل آن حضرت را طلبید، حكایت را به وى گفت .

حضرت فرمود: دروغ مى گوید، زینب در فلان سال وفات كرد.

بلطون گفت : شب هنگام خدمت حضرت امام هادى علیه السلام رسیدم ، فرمود: امروز متوكّل با آن غلامان چه كرد؟عرض كردم : تمام آنها را به قتل رسانید.فرمود: میلى دارى آنها را ببینى ؟عرض كردم : آرى .فرمود: در پس پرده داخل شو.چون داخل شدم ، دیدم تمام آنها نشسته اند و مقابلشان میوه است و میل مى نمایند

 

گفت : این را گفتند. حجتى بر بطلان قول او بیان كن .

حضرت فرمود: حجت بر بطلان او این است كه گوشت فرزندان فاطمه علیهاالسلام بر درندگان حرام است . او را به جایگاه شیرها بفرستید. اگر راست مى گوید، نباید شیرها او را بخورند.

متوكّل به آن زن گفت : چه مى گویى ؟

گفت : مى خواهد مرا به این سبب بكشد.

حضرت فرمود: این ها جماعتى از اولاد فاطمه مى باشند. هر كدام را خواهى بفرست تا این مطلب بر تو معلوم شود.

راوى گفت : صورت هاى همه در این وقت تغییر یافت .

بعضى گفتند: چرا حواله بر دیگرى مى كند، خودش نمى رود.

متوكّل گفت : خود شما نزد درندگان بروید.

پس نردبانى نهادند و حضرتش وارد جایگاه درندگان شد و در آنجا نشست .

شیرها خدمت آن حضرت آمدند و از روى خضوع سر خود را در پیش روى آن حضرت بر زمین مى نهادند.

آن حضرت دست بر سر آن حیوانات مالید و امر كرد كه كنار روند.

وزیر متوكّل گفت : این كار از روى صواب نیست . آن جناب را زود بطلب تا مردم این معجزه را از او مشاهده نكنند.

آن جناب را طلبیدند، همین كه آن حضرت پا بر نردبان نهاد شیرها دور آن حضرت جمع شدند و خود را بر لباس آن حضرت مى مالیدند. حضرت اشاره كرد كه برگردند، برگشتند.

حضرتش بالا آمد و فرمود: هر كس گمان مى كند كه اولاد فاطمه علیهاالسلام است ، پس وارد این جایگاه شود.

آن زن گفت : من ادعاى باطل كردم ، من دختر فلانى هستم ، نادارى و فقر باعث شد كه این حیله را به كار ببرم .

متوكّل گفت : او را نزد شیرها بیفكنید.

مادر متوكّل شفاعت كرد و متوكّل او را بخشید.

 

امام هادی

 

غلامان حبشى

در ((دمعة الساكبه )) به نقل از ((ثاقب المناقب )) آمده است :

بلطون حاجب گوید:

براى متوكّل پنجاه غلام از حبشه آوردند، او دستور داد با آنها نیكى كنند.

بعد از یك سال حاجب گفت : من در مقابل متوكّل ایستاده بودم ، حضرت امام هادى علیه السلام وارد شد و در مجلس نشست . متوكّل دستور داد آن پنجاه غلام حبشى را حاضر كردند. وقتى چشمانشان به حضرت امام هادى علیه السلام افتاد، همه به سجده افتادند.

متوكّل فورى از جاى خود حركت كرد و پشت پرده پنهان شد و حضرت امام هادى علیه السلام نیز حركت فرمود و تشریف برد.

متوكّل گفت : واى بر تو اى بلطون ! این غلامان چه كردند؟!

گفتم : به خدا سوگند! من ندانستم .

گفت : از خود آنها سؤال كن .

وقتى از غلامان سئوال كردم ، گفتند: این همان كسى است كه سالى یك مرتبه نزد ما مى آید و معالم دین ما را به ما تعلیم مى دهد و ده روز نزد ما مى ماند.

متوكّل دستور داد كه همه آنها را سر بریدند.

بلطون گفت : شب هنگام خدمت حضرت امام هادى علیه السلام رسیدم ، فرمود: امروز متوكّل با آن غلامان چه كرد؟

عرض كردم : تمام آنها را به قتل رسانید.

فرمود: میلى دارى آنها را ببینى ؟

عرض كردم : آرى .

فرمود: در پس پرده داخل شو.

چون داخل شدم ، دیدم تمام آنها نشسته اند و مقابلشان میوه است و میل مى نمایند.

 



زندگينامه امام هادي (ع)

 

امام هادی(ع)

تولد امام دهم شيعيان حضرت امام علی النقی (ع ) را نيمه ذيحجه سال 212 هجری قمری نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربيت مقام ولايت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نيکو وظيفه مادری را به انجام رسانيد و بدين مأموريت خدايی قيام کرد . نام آن حضرت - علی - کنيه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادي " و " نقي " بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود .

در اين مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعليم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدينه عهده دار بود ، و لحظه ای از آگاهانيدن مردم و آشنا کردن آنها به حقايق مذهبی نمي آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خليفه ستمگر وقت - يعنی متوکل عباسی - آنی آسايش نداشت .



خیلی وقته یه سوالی تو ذهنمه، خیلی سعی می کنم دنبال جواب بگردم ، کمک می خوام!

"هدف زندگی چیست؟"

از کجا آمده ام  آمده ام بهر چه بود 

به کجا می روم آخر، ننمایی وطنم 

 آیه 56 سوره ذاریات می فرماید: وَ مَا خَلَقْت الجِْنَّ وَ الانس إِلا لِیَعْبُدُونِ، و جنّ و انس را نیافریدم، جز برای آن که مرا بندگی کنند. 

چقدر مسلمانان به این آیه توجه می کنن؟ واقعا این بندگی تو زندگی دانشجویی، اجتماعی، فرهنگی ما جا داره ؟ 



تا حالا شده در یک سرویس بهداشتی عمومی در حال شست وشو دست وصورت و وضو گرفتن باشید، نفر کناری شیر آب رو تا آخر باز کرده باشه و مثلا در حال مسواک زدن باشه،یا در حال مسح سر،یا شونه کردن مو و..........

عکس العمل شما چیه در این موارد؟اصلا احساس می کنید که منکری در حال وقوعه؟ اگه طرف کاملا غریبه باشه نمی ترسید برخورد بدی کنه؟یا اگه آشنا باشه نمی ترسین دلخور بشه؟

خوشحال می شم نظریات بقیه رو بشنوم.



برچسب ها : واجب فراموش شده

خاطره ای از نماز یک شهید

استاد رحیم پور نقل می فرمود: شخصی که اکنون به شهادت رسیده نمازهای طولانی می خواند و رکوع و سجود طولانی داشت .

به بچه های رزمنده می گفتیم "برویم پیش فلانی نماز بخوانیم که نمازش ما را بگیرد"

روزی اسناد رحیم پور از وی می پرسد: چطور شما این شوق را برای نماز داری در حالی که بعضی ها نماز را سریع می خوانند و دوست دارند نمازشان سریع تمام بشود؟!

شهید جواب می دهد: حالتهای من در نمازهایم متفاوت است. نماز امروزم با نماز دیروزم حتی نماز عصرم نسبت به نماز ظهرم و حتی سجده ی دومم نسبت به سجده ی اولم فرق می کند.

هیچ نمازی برای من تکراری نیست.

برای رسیدن وقت نماز لحظه شماری می کنم و وقتی نمازم را شروع می کنم و دوست دارم زود به رکوع و بعد زود به سجده بروم و دیگر از سجده بلند نشوم.

 

خدایا! طعم چنین نمازهایی را به ما بچشان



 خدا نه نمی گوید

در جواب کسانی که دعا کردند و به خواستشان نرسیدند و به خاطر همین نماز خواندن را کنار گذاشتند باید بگویم؛

خدا در جواب دعا کردن ما نه نمی گوید

 

باور نمی کنم که خدا هیچگاه به ما بگوید نه

 

خدا سه گزینه دارد:

 

*  آری

 

*  باشه ولی الان نه

 

*   پیشنهاد بهتری برایت دارم....

فقط صبور باش.....

 



گوهر وقت و ارزش آن

شخص اگر گذر زمان و فرصت‌هاي پيش‌آمده را درك نكند، حركت زمان را به فراموشي مي‌سپار

زمان گوهر كميابي است كه اگر از دست رود، به هيچ روي جبران‌پذير نخواهد بود. مولا علي† در همين زمينه مي‌فرمايند: «اَلْفُرْصَهْْ‏‏‏ُ‌ تَمَرُّ مَرَّ السَّحابِ؛ فرصت و زمان، چون ابر با شتاب مي‌گذرد.» نكته‌اي كه بايد بدان توجه داشت اين است كه شخص اگر گذر زمان و فرصت‌هاي پيش‌آمده را درك نكند، حركت زمان را به فراموشي مي‌سپارد و به واقع،بدون استفاده بهينه از آن، خود را فريفته است.

درمان

قدرشناسي از وقت و فرصت به دست آمده:براي درمان وقت ناشناسي و پي‌بردن به ارزش گوهر زمان، توجه به برخي نكات راه­گشا است.

1. تباه‌سازي عمر كه پس از گذر آن، نمي‌توان آن را جبران كرد. در اين باره بياني از كامل‌ترين انسان روزگاران، پيامبر بزرگوار اسلامˆ نقل شده كه فرموده است: «يا أَباذَرُ اِيّاكَ وَ التَّسْويفَ بِأَمْلِكَ...؛ اي ابوذر!تو را از اهمال‌كاري و امروز و فردا كردن، با اتكا به آرزوهايت (اميد‌‌هاي واهي) برحذر مي‌دارم.»

2. امروز از آن توست. پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله) در ادامه توصيه خود به ابوذر درباره ضرورت نكته اول فرموده‌اند: «فَإِنَّكَ بِيَوْمِكَ وَ لَسْتَ بِما بَعْدَهُ؛ چرا كه تو به امروزت تعلّق داري، نه به آن چه بعد از آن فرامي‌رسد.» اگر بهنگام،ارزش زمان را بداني، قدر فردا را هم خواهي دانست و حق آن را ادا خواهي كرد: «فَاِنْ يَكُنْ غَدٌ لَكَ فَكُنْ في الْغَدِ كَما كُنْتَ فِي‌الْيَوْمِ؛ پس اگر براي تو فردايي باشد،فردا نيز چون امروز قدرشناس خواهي بود.»

3. در بهره گيري از فرصت‌هاي امروز، پشيماني نيست. حديث نبوي ياد شده، با اشاره به همين نكته اين گونه ادامه مي‌يابد: «وَإِنْ لَمْ‌يَكُنْ غُدٌ لَكَ لَمْ تَنْدَمْ عَلي ما فَرَّطْتَ فِي الْيَوْمِ...؛اگر فرصت را غنيمت شمردي و فردايي براي تو نبود، بر آن چه كه امروز از دست خواهي داد، هرگز پشيمان نخواهي‌شد».



تا غروب آفتاب دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشك مي‌ريخت ... تا بالاخره بخشيده شد...

 

نهم ذيحجه  روز عرفه است. خداوند متعال در اين روز به سه مکان و سه گروه از انسانها، توجه ويژه دارد:

 

1. كربلا و زائران امام حسين (ع).

 

2.  صحراي عرفات (در نزديكي مكه) و حجاج بيت الله.

 

3  .  هر جا از دنيا كه دستي به سوي او بلند شود و دلي بشكند.

 

چرا «عرفه»؟

 

ـ آنگاه که جبرئيل (ع) مناسك حج را به حضرت ابراهيم (ع) مي‌آموخت، چون به عرفه رسيد به او گفت : «عرفت؟» يعني «ياد گرفتي؟» و او پاسخ داد آري. لذا به اين نام خوانده شد.

 

ـ وجه ديگر اينكه مردم از اين جايگاه و در اين سرزمين به گناه خود اعتراف مي‌كنند.

 

ـ بعضي ديگر هم آن را جهت تحمل صبر و رنجي ميدانند كه براي رسيدن به آن بايد متحمل شد ؛ چرا كه يكي از معاني «عرف» صبر و شكيبايي و تحمل است.(1)

 

حضرت آدم (ع) در عرفات

 

مطابق روايتي از  امام صادق(ع)، وقتي جد اعلاي ما حضرت آدم (ع) از  باغ بهشتي به زمين فرود آمد، چهل روز هر بامداد بر فراز كوه صفا با چشم گريان در حال سجده بود. جبرئيل (ع)، فرود آمد و پرسيد:

 

ـ چرا مي گريي، اي آدم؟

 

ـ چرا نگريم در حاليكه از جوار خداوند به اين دنيا فرود آمده ام؟

 

ـ به درگاه خدا توبه كن و بسوي او بازگرد.

 

ـ چگونه ؟

جبرئيل در روز هشتم ذيحجه آدم را به مني برد، آدم شب را در آنجا ماند و صبحگاهان عازم صحراي عرفات شد. جبرئيل هنگام خروج از مكه، احرام بستن و لبيك گفتن را به او آموخت و چون عصر روز عرفه فرا رسيد، آدم  را به غسل فرا خواند و پس از نماز عصر، او  را به وقوف در عرفات دعوت کرد و كلماتي را كه از پروردگار دريافت كرده بود به وي تعليم داد، اين كلمات عبارت بودند از:

 

سبحانك اللهم و بحمدك

 

لا اله الا انت

 

علمت و ظلمت نفسي

 

واعترفت بذنبي

 

اغفر لي انك انت الغفور الرحيم
 يعني:

 

جز تو خدايي نيست

 

كار بدي كردم و بر خود ظلم نمودم

 

اينك به گناه خود اعتراف مي‌كنم

 

مرا ببخش كه تو بخشنده و مهرباني.

آدم (ع) تا غروب آفتاب همچنان دعا ميکرد  و با تضرع اشك مي‌ريخت. وقتي كه آفتاب غروب كرد همراه جبرئيل روانه مشعر شد و شب را  آنجا گذراند. صبحگاهان در مشعر بپاخاست و به دعا پرداخت... تا اينكه سرانجام بخشيده شد ...



زندگی نامه امام محمد تقی علیه السلام

زندگی نامه امام محمد تقی علیه السلام
محمد علی کعبی
نام: محمد بن علی
کنیه: ابو جعفر ثانی
القاب: تقی، جواد، مرتضی، منتجب، مختار، قانع و عالم
تاریخ ولادت: نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 195 هجری
هفدهم و پانزدهم ماه رمضان نیز به عنوان تاریخ تولد آن حضرت نقل شده است، ولی میان شیعیان دهم رجب سال 195 هجری مشهور است.
در یکی از دعاهای ماه رجب که از امام مهدی علیه السلام نقل شده نیز آمده است:« اللهم انی اسئلک بالمولودین فی رجب، محمد بن علی الثانی و ابنه علی بن محمد المنتجب»/
محل تولد: مدینه
نسب پدری: امام رضا، علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام.
نام مادر: سبیکه، یا سکینه مرسیه و یا دره که حضرت رضا علیه السلام او را « خیزران» نامید. وی از اهالی « نوبه» و از خاندان « ماریه قبطیه»، مادر ابراهیم، پسر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و از زنان بزرگوار زمان خویش بود.
مدت امامت: از زمان شهادت امام رضا علیه السلام در آخر ماه صفر سال 203 هجری تا ذی قعده سال 220 هجری، به مدت شانزده سال و نه ماه.
تاریخ و سبب شهادت: آخر ذی قعده سال 220 هجری، در 25 سالگی با زهری که همسرش، ام الفضل، دختر مأمون به تحریک برادرش، جعفربن مأمون و عمویش، معتصم عباسی به آن حضرت خورانید.
محل دفن: مقابر قریش بغداد، در جوار قبر شریف جدش، امام موسی کاظم علیه السلام که هم اکنون به کاظمین معروف است.
همسران: سمانه مغربیه؛ ام الفضل، دختر مأمون؛ زنی که از خاندان عمار یاسر.
فرزندان: پسران: ابوالحسن امام علی النقی علیه السلام، ابو احمد موسی مبرقع؛ ابو احمد حسین؛ ابو موسی عمران و دختران: فاطمه؛ خدیجه؛ ام کلثوم و حکیمه. گفته شد که زینب، ام محمد، میمونه و امامه نیز از فرزندان آن حضرت بوده اند.

اصحاب

ابوجعفر، احمد بن محمد بن ابی نصر، معروف به بزنطی کوفی؛
ابو محمد، فضل بن شاذان بن خلیل ازدی نیشابوری؛
ابو تمام، حبیب بن اوس طایی؛
ابوالحسن، علی بن مهزیار اهوازی؛
ابو احمد، محمد بن ابی عمیر؛
محمد بن سنان زاهری؛
علی بن عاصم کوفی؛
علی بن جعفر الصادق؛
اسماعیل بن موسی الکاظم؛
ابراهیم بن محمد همدانی.
اصحاب و یاران امام جواد علیه السلام بیش از تعدادی است که به آنان اشاره شد. در برخی منابع اسلامی نام بیش از 270 نفر به عنوان اصحاب آن حضرت آورده شده است.

زمامداران معاصر:

مأمون (196-218 ه.ق)
معتصم ( 218-227 ه.ق )
پس از شهادت امام رضا علیه السلام، مأمون با امام محمد تقی علیه السلام رفتار نیکویی را پیش گرفت و دخترش، ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و آن حضرت را بر همه اطرافیان خویش اعم از عباسیان و علویان، ترجیح و برتری داد، وی با اهدافی سیاسی از جمله حفظ موقعیت و حکومت خود، به این کار مبادرت می کرد.
در حقیقت، به سوء قصد به جان شریف امام علیه السلام می اندیشید. معتصم عباسی، با اینکه در ظاهر با آن حضرت، با اکرام و احترام رفتار می کرد، ولی در حقیقت، دشمنی آن حضرت و آل علی علیه السلام را در سینه داشت و در صدد تحقیر و نابودی آنان بر می آمد.
رویدادهای مهم زندگی امام جواد علیه السلام:
1.عزیمت امام رضا علیه السلام، پدر بزرگوار امام جواد علیه السلام، از مدینه به خراسان به اجبار مأمون عباسی، در سال 200 هجری؛
2.شهادت امام رضا علیه السلام، در خراسان، به دست مأمون عباسی در سال 203 هجری؛
3.فراخوانی امام محمد تقی علیه السلام به بغداد، به دست مأمون عباسی؛
4.ازدواج ام الفضل، دختر مأمون به امام محمد تقی علیه السلام به خواست مأمون و اظهار نگرانی عباسیان از این مسئله؛
5.بازگشت امام جواد علیه السلام از بغداد (پایتخت عباسیان) به حجاز، به بهانه به جا آوردن مراسم حج؛
6.وفات مأمون عباسی، در سال 218 هجری؛
7.به خلافت رسیدن معتصم عباسی پس از وفات مأمون؛
8.فراخوانی دوباره امام محمد تقی علیه السلام به بغداد، به فرمان معتصم عباسی، در اوایل سال 220 هجری؛
9.توطئه های معتصم عباسی، ام الفضل و جعفر بن مأمون علیه امام جواد علیه السلام؛
10.مسموم شدن امام جواد علیه السلام، به دست همسرش، ام الفضل و به شهادت رسیدن آن حضرت، در اواخر سال 220 ه.ق.(1)




همرزم شهید عباس حسین نژاد تعریف می‌کند: دیدم عباس بیدار شده است. مرا صدا زد؛ گفت: «خواب دیدم که در جبهه عروسی کرده‌ام؛ نمی‌دانی تعبیرش چه می‌شود؟» ناگهان تکان خوردم؛ ولی خودم را کنترل کردم.

شهیدی که‌ شهادتش را درخواب دیده بود

تا شهدا - باس حسین نژاد در تاریخ 30 /1/ 43 در بوشهر، در محله شیخ سعدون به دنیا آمد. دوران دبیرستان او، مصادف با آغاز جنگ تحمیلی از سوی دشمن بعثی گردید.

وی به همراه گروهی از جوانان پرشور بوشهری در گروه علیرضا ماهینی وابسته به ستاد جنگ‌های نامنظم در منطقه اهواز حضور یافت. در عملیات‌های متعدد شرکت نمود تا اینکه در عملیات پیروزمند طریق‌القدس به هنگام مقابله با پاتک دشمن برای تصرف پل سابله در شب سوم عملیات به تاریخ 9/9/60 در منطقه بستان به فیض عظیم شهادت نائل گردید.

خاطرات هم رزم شهید

خاطرات هم رزم شهید حسین نژاد برگرفته شده از کتاب "آخرین خلوت" :

ما قبل از آذر ماه، در منطقه ی دهلاویه مستقر شدیم و تحت فرماندهی شهید علیرضا ماهینی، حدود یک ماه و اندی در آن منطقه ماندیم . قبل از شروع عملیات، ما را به « درب خزینه » بردند و در آن جا آموزش‌های سخت و فشرده‌ای دادند. بعد از آن، به پادگان شهید غیوراصلی در اهواز، که محل استقرار مجاهدین عراقی بود، رفتیم و چند روز هم در آن جا آموزش‌های لازم را ‏دیدیم. تا اینکه به ما گفتند که نیروی غواص می‌خواهند و عباس نیز داوطلب شد و برای آموزش دیدن به سوسنگرد رفت. 

عملیات طریق القدس، پس از تدارکات و شناسایی‌های مختلف شروع شد و ‏ما از منطقه‌ی دهلاویه که قبلاً در آن مستقر بودیم، شروع کردیم و خاکریز دشمن را در دقایق اول تصرف کردیم؛ البته تعدادی شهید هم دادیم. پس از درگیری‌های فراوان با دشمن، برای مدتی در محاصره قرار گرفتیم. نزدیکی‌های صبح بود که محاصره شکسته شد.

عباس گفت:خواب دیدم که در جبهه عروسی کرده‌ام

قرار بود نزدیک ظهر پل سابله را تصرف کنیم و برای این کار، باید عراقی های اطراف پل را از بین می‌بردیم. دقیقا ظهر، عباس را دیدم که با روحیه‌ای بشاش؛ مانند دیگر رزمندگان مشغول انجام وظیفه بود.‏ ‏عباس حسین نژاد هم در کنار ما، سنگر کوچکی همانند سنگر ما ایجاد کرده بود. ما از فرط خستگی خوابیدیم و حوالی ساعت4 ‏ یا 5 ‏صبح از خواب بیدار شدیم، دیدم عباس هم بیدار شده است. 

یک دفعه مرا صدا زد؛ گفت: «خواب دیدم که در جبهه عروسی کرده‌ام؛ نمی‌دانی تعبیرش چه می‌شود؟» ناگهان تکان خوردم؛ ولی خودم را کنترل کردم و به او گفتم: عباس امشب دشمن پاتک می‌زند؛ مواظب خودت باش. حوالی ساعت 11 شب بود ‏که یک سری تیرهای رسام از طرف دهلاویه به طرف پل شلیک شد و هم زمان با آن، خمپاره‌های دشمن بود که بر سر ما فرود می‌آمد. لحظات خیلی سختی را می‌گذراندیم، ولی کاری از دستمان بر نمی‌آمد.

شهادت عباس

تانک‌های دشمن به سوی پل سابله در حرکت بودند و از پل گذشته و از پشت سر، بچه‌ها را مورد هدف قرار می‌دادند، بچه‌ها جانانه از خود دفاع می‌کردند. آن‌ها دو دستگاه تانک دشمن متجاوز را روی پل منهدم کردند؛ اما دیگر تانک‌های دشمن، آن دو تانک را در رودخانه انداختند تا مسیرشان باز شده و بتوانند نیروهای ما را کاملاً دور بزنند. در آن درگیری شدید، تنها کاری که از ما برمی‌آمد، این بود که به بچه‌ها مهمات برسانیم. مهم‌ترین اسلحه‌ی ما، موشک آرپی‌جی بود که می‌بایست از فاصله‌ی 500 متری آن را به بچه‌ها می‌رساندیم. عباس به کنایه از شهادت خود در این شب با من سخن گفت ولی من آن را جدی نگرفته و شوخی پنداشتم.

تا حوالی ساعت 5/3 صبح، کار من همین بود. هرلحظه بر شدت درگیری افزوده می‌شد و نیروهای ما شهید می‌شدند. در آن لحظات، پاهایم از شدت سرما کاملاً بی‌حس شده بود و روی هر چه پا می‌گذاشتم، هیچ‌گونه احساسی نداشتم. در آخرین دفعاتی که برای بچه‌ها مهمات می‌آوردم، شهید علی بختیاری را دیدم که به اتفاق سه نفر دیگر برانکاردی روی دوش داشتند. او مرا که دید، گفت: «بهزاد تبریک می‌گویم». من، بلا فاصله گفتم: «عباس را می‌برید»؟ و او با تعجب گفت: «بله، از کجا فهمیدی»؟ و من در حالی که پتو را از روی صورت عباس کنار می‌زدم، ماجرا را به شهید بختیاری گفتم. 

شهید واقعاً آرام خوابیده بود، در حالی که فرقش در اثر گلوله  متلاشی شده بود. به فرمایش امام راحل عزیزمان، شهادت هنر مردان خداست و فقط هنرمند می‌داند ارزش هنری که خلق کرده است، چه قدر است. بر ما  است که پاسدار حرمت خونشان باشیم و این مهم به دست نمی‌آید، مگر با اطاعت از خلف صالح حضرت امام، یعنی مقام معظم رهبری.

 



آنچه می بینید تصویری از پادگان امام علی (ع) است که گروهی شیشه‌های آبلیمو پر می‌کنند تا برای تدارکات به جبهه بفرستند. برگی که توسط سید احمد حسینی در تاریخ ثبت شده است.

آبلیموی شهدا + عکس

تا شهدا - مردم ایران بارها نشان داده‌اند در سختی و مشکلات با هم متحد تر می‌شوند و این اتحاد که نشات گرفته از یک ایمان الهی است قدرتی به این ملت می‌بخشد که ناممکن ترین اتفاقات را ممکن می‌کند. در زمان جنگ تحمیلی نیز اینگونه بود و مردم چه در مناطق جنگی و چه در پشت جبهه تمام تلاش خود را خالصانه وسط گذاشتند و خواستند تا دشمن را شکست دهند.
آنچه می بینید تصویری از پادگان امام علی (ع) است که گروهی شیشه‌های آبلیمو پر می‌کنند تا برای تدارکات به جبهه بفرستند. برگی که توسط سید احمد حسینی در تاریخ ثبت شده است. 

 

 



همشهری آن لاین در بخش «زندگی‌نامه» به شرح زندگی و نحوه شهادت دردناک خلبان سیدعلی اقبالی پرداخته است.

خلبانی که صدام دستور داد دو تکه‌اش کنند

«سیدعلی اقبالی دوگاهه» هفتم مهرماه 1328 در محله دوگاهه پایین‌بازار رودبار در خانواده‌ای مذهبی و متدین به دنیا آمد.

وی پس از گذراندن دوران کودکی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در دبیرستان امیرکبیر به ادامه تحصیل پرداخت و توانست از این دبیرستان مدرک تحصیلی دیپلم را اخذ کند.

 

اقبالی دوگاهه در 13 آذرماه 1346 به استخدام نیروی هوایی درآمد و پس از طی آموزش‌های نظامی و موفقیت در آزمون‌های زبان انگلیسی، مهارت‌های فنی و تخصصی، انجام دوره‌های پرواز و پرواز مقدماتی با هواپیمای پاپ و اف-33 در دانشکده پرواز در 25 مرداد 1347 برای تکمیل دوره خلبانی و پرواز با هواپیماهای پیشرفته جت شکاری به همراه دو نفر از دانشجویان به پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای آمریکا اعزام شد.

وی پس از بازگشت از این دوره آموزشی در چهارم بهمن 1348 به عنوان افسر خلبان شکاری تاکتیکی فعالیت خود را آغاز کرد.

 

اقبالی ‌دوگاهه در سال 1354 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک پسر به نام «افشین» یکی از پزشکان حاذق کشور و از افتخارهای ایران اسلامی است.

 

اقبالی عاشق پرواز بود و با توجه به مسئولیت‌های مهمی که به عهده داشت هرگز از فعالیت‌های پروازی دور نشد و جرات و جسارت در پروازهای عملیاتی از وی استادی ماهر و برجسته ساخته بود.

 

وی به دلیل آگاهی‌های بالای علمی، مهارت فنی و تخصصی در پروازهای تاکتیکی و عملیاتی در کمترین زمان توانست به سطح لیدری ارتقا یابد.

 



آخرین نامه یک بسیجی شهید به همسرش

مرضيه جان! الان هم ساعت يازده است.يك حمله وسيع داريم ممكن است شهيد شوم و يا زخمي شايد هم سالم بودم و به اميد خدا مزدوران را به عقب مي رانيم.

آخرین نامه یک بسیجی شهید به همسرش

تا شهدا - علی اکبر توکلی ، در اول بهمن ماه سال 1338 در روستای «کرتیلان» از توابع «ازنا» متولد شد. وی به تاریخ پنجم مرداد 1360 در جبهه ی خوزستانٰ بال در بال ملائک گشود. علی اکبر توکلی در زمان شهادتٰ دانشجوی رشته ی مهندسی مکانیک بود. از او نامه ای به جا مانده است که تاریخ نگارش آن به حدود چند ماه پیش از شهادتش بازمی گردد:


بسم الله الرحمن الرحيم 
مرضيه جان سلام.
امشب شب عمليات است و فردا پنج شنبه.امشب  ساعت 3 عمليات است و بايد ساعت 1 آماده باشيم.الان هم ساعت يازده است.يك حمله وسيع داريم ممكن است شهيد شوم و يا زخمي شايد هم سالم بودم و به اميد خدا مزدوران را به عقب مي رانيم.انشاءالله.
مرضيه اميدوارم كه هميشه شاد و خرم باشيد و به ياد خدا.مرضيه جان از شهادت من دلگير نشو مبادا كه شهيد شدن من باعث ناراحتي در زندگي ات بشود.به زندگي و مبارزه خود ادامه بده و خوشحالي من در اين است كه ببينم شما بدون كوچكترين ملالي هم چون صخره اي سخت در مقابل طوفان ايستاده ايد و ياد آور حضرت فاطمه و زينب باشيد.
مي تواني بعد از من ازدواج كني و به زندگي ات سر و سامان بدهي ولي از ياد خدا غافل مشو و بارها به شما گفته ام كه براي من سعادت شما مهم است .پس خوشحالي من در سعادت شماست.مبادا حزن و اندوهي به خود راه دهي كه من انشاءالله در آن دنيا پهلوي خدا خواهم رفت و هدايت ابدي خواهم يافت .
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ اَوْلِياَّئِكَ فَاِنَّ اَوْلِياَّئَكَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
پس هيچ خوفي از كسي و هيچ اندوهي از چيزي به دل راه مده.پيروز و موفق باشي.
۳۰/۰۲/۱۳۶۰